
بهر پرسیدنم ای
از
رحیم مهریار
بهر پرسیدنم ای مایه ناز آمده ای
بنده ات من چه عجب بنده نواز آمده ای
سرو من اینقدر این سرکشی و ناز چرا ؟
گر به دلجویی ارباب نیـــــاز آمده ای
چه به جا از من غارت زده مانده است که تو
رفته و دین و دلــم برده و باز آمده ای؟
چه غم از عجز و نیاز منت ای سـرو روان
که ز سر تا به قدم عشوه و ناز امـده ای
نرسد آفــــت گلچین به تو ای گلبن ناز
که زخوبی همه برگ و همه ساز آمده ای
زآتش عشق سزد لاف خلاصت مشتاق
نو که در بوته محنت به گــداز آمده ای